«پس از شهادت سردار اتفاق مهم دیگری که رخ داد، شکستن ابهت آمریکا بود. آمریکاییها با تبلیغات و دروغ و توسل به امپراتوری رسانهای بعد از ترور سردار سلیمانی، پیامهایی به ما میدادند که محتوای آن تهدید علیه هر اقدام تلافیجویانه ایران بود. در سطح آشکار و رسانهای حرفهای آقای ترامپ بود که ادعا میکرد اگر ایران تلافی کند، ۵۱ مرکز فرهنگی و مهم ایران را میزنند؛ اما آمریکاییها در سطحی دیگر مرتباً از طریق واسطهها به ما پیام میدادند که اگر تلافی نکنید، ما این امتیازات را به شما میدهیم.
در گام اول انتقام شهادت سردار سلیمانی، امریکا پاسخش روی پایگاه استراتژیک و بزرگترین پایگاهش در منطقه گرفت و در نتیجه ابهت آمریکاییها فرو ریخت همه در قاب تلویزیونها دیدند که وقتی آقای ترامپ بعد از اصابت سیزده موشک بالستیک نقطه زن ایرانی صحبت میکرد، همه مقامات ارشد سیاسی- امنیتی و ژنرالهایش را همراه خود آورد خیلیها فکر میکردند، ترامپ آمده که اعلان جنگ کند، اما ترامپ همه ساختار سیاسی- نظامی و امنیتی عالی رتبه امریکا را پشت سر خودش آورد تا بگوید من نمیخواهم با ایران بجنگم.
تندترین حرفش این بود که تحریمها را بیشتر میکند همان امریکایی که میگفت اگر یک نقطه را بزنید پنجاه و چند نقطه را میزنم؛ اما نتوانست در مقابل آن اقدامی کند و نتوانست امنیت خودش را حفظ کند. آن چنان افتضاحی برای آمریکا بار آورد که الان همه کشورهای منطقه ما، جنوب شرق آسیا و آمریکای لاتین میگویند آمریکایی که نمیتواند کلاه خودش را محکم نگه دارد چه کمکی در زمان جنگ و بحران میتواند به ما بکند؟»
اینها خرده روایتهایی از کتاب «صبحِ شام» از خاطرات شهید حسین امیرعبداللهیان به قلم محمدمحسن مصحفی است.
این کتاب روایتی از بحران سوریه است که از امیرعبدالهیان؛ وزیر امورخارجه شهیدمان به رشته تحریر درآمده و در انتشارات سوره مهر چاپ شده است. کتابی خوشخوان با روایتهایی ساده، سر راست، بدون طول و تفصیل که سادگی و صراحت در آن نقطه قوت محسوب میشود.
در «صبح شام»، روایت از بحران سوریه در سه بخش مطرح می شود. در بخش اول، به بیداری جهان اسلام و عرب و مقابلههایی که با آن رخ داد، سواستفادههایی که از ایجاد شکاف میان شیعه و سنی صورت گرفت، انگیزههای اقتصادی آمریکا برای مداخلات نظامی و اهداف او از ترویج دموکراسی در جهان عرب میپردازد.
در بخش دوم، به تلاشهای دیپلماتیک و سفرهایی که در ارتباط با تحولات منطقه صورت گرفته پرداخته میشود و بخش سوم «صبح شام»، در نقطه عطفی از روایتها نقش بی بدیل سردار سلیمانی در کنترل بحران سوریه و تامین امنیت ایران و سایر کشورهای منطقه را به تصویر می کشد.
حال این روزها، حسین امیرعبدالهیان نیز به یار شهیدش حاج قاسم سلیمانی پیوسته، اما از او جز اقدامات شاخص در عرصه بینالملل کتابهایی چون سند آن اقدامات باقی مانده که «صبح شام» از جمله مهمترین آنها محسوب میشود.
از این رو «جوان آنلاین» با سعید فخرزاده،مسئول دفتر تدوین دستاوردهای انقلاب اسلامی حوزه هنری و گردآورنده خاطرات امیرعبدالهیان در کتاب «صبح شام»، به گفتوگو نشسته تا کم و کیف از ایده تا چاپ این کتاب را برایمان بازگو کند. مشروح این گفتوگو در ادامه میآید:
- لطفا برایمان از ایده تا شروع مصاحبهها برای نگارش کتاب «صبح شام» بگویید.
انگیزه نوشتن این کتاب را آقای امیرعبدالهیان در مقدمه کتاب آورده به این صورت که میگوید؛ «بعد از اینکه ماجرای بحران سوریه تمام شد، حاج قاسم سلیمانی به من تاکید کردند که حتما واقعه سوریه را بنویسم و منتشر کنیم، تا به سمع و نظر مردم برسد.»
اما اینکه چرا حاج قاسم، این موضوع را به آقای امیرعبدالهیان میگوید به این دلیل است که- طبق روایت امیرعبدالهیان- حاج قاسم قبل ازپیوند و ارتباط عمیق با امیر عبداللهیان از مقالاتی که ایشان راجع به تحولات منطقه مینوشته یا گفتوگوهایی که راجع به امور بین الملل با رسانه انجام میداده، خوشش میآمده و او را تحلیلگر و نگارنده خوبی در تحولات میدانسته.
وقتی حاج قاسم با آقای امیرعبدالهیان از نزدیک آشنا میشود به او میگوید: «من تحلیلهای شما را میپسندم. حتما ماجرای بحران سوریه را هم بنویسید و منتشر کنید.»
این روایتها، خاطره ندارند
از همان زمان آقای امیرعبدالهیان، در تکاپوی این بود که چگونه این کار را انجام دهد، تا اینکه با دوست دیرین خود آقای محسن مومنی شریف (رئیس سابق حوزه هنری) مشورت کرد و او هم امیرعبدالهیان را به من وصل کرد.
بعد از آن جلسهای با آقای امیرعبدالهیان برگزار و قرار شد با او مصاحبههایی انجام شود. بنا شد آقای محمدی؛ یکی از مصاحبهگران تاریخ شفاهی، گفتوگو با آقای امیرعبدالهیان را انجام دهد و در ۵ جلسه، دو ساعته، مصاحبهها انجام شد. فایلهای مصاحبهها که پیاده و روی کاغذ آمد، من دیدم مطالب بیشترروایت گزارش گونه، رسمی و اداری از اتفاقات روی داده در سوریه است، در حالی در تاریخ شفاهی ما سعی میکنیم یک روایت انسانی و غیررسمی و موثق از واقعه داشته باشیم. بنابراین من به آقای امیرعبدالهیان گفتم که این گفتوگوها را نپسندیدم، این روایتها، خاطره ندارند و شبیه گزارش کار است. شما فقط نتایج جلسات و مذاکرات را گفتید، اما ازآنچه در این بین اتفاق افتاده، چیزی نگفتید.
آقای امیرعبدالهیان جواب داد: این ماجرا را سخت میکند چون ممکن است به دلیل برخی ملاحظات نتوان همه جزئیات را مطرح کرد و من برایشان توضیح دادم شما روایت را انجام دهید و هر جا لازم بود آن ملاحظات را لحاظ میکنیم.
حسرتی که بر دل ماند
من برای اینکه دقیقا نشان دهم منظور ما از خاطره چیست، شروع کردم با او در مورد خاطرات کودکیاش حرف زدن و دو جلسه مصاحبه در مورد زندگی شخصیاش گذشت.
در جلسات بعدی، مروری بر تحصیلاتش داشت و بعد درباره ورودش به وزارت امور خارجه و رفتنش به عراق صحبت کرد.
آن هم عراقی که صدام بر سرکارش است، با ما ترک مخاصمه کرده است. هنوز به کویت حمله نکرده و بحران منطقهای ایجاد نشده است.
در چنین بازه زمانی آقای امیرعبدالهیان به عنوان کاردار ایران به عراق وارد میشود و موضوع پیدا کردن پیکرشهدای جنگ تحمیلی را پیگیری میکند.
امیرعبدالهیان هم مطالعاتی در مورد منطقه داشت و هم وقتی وارد عراق میشود اموری را مشاهده میکند که بسیار جالب است، اما ما در کتاب گذرا از موضوع عراق عبور کردیم، چون قرار بود تمرکز روی بحران سوریه باشد.
البته آقای امیرعبدالهیان گفت موضوع عراق مبحث طولانی و مهمی است که اجازه دهید در فرصت مناسب آن را برایتان بگویم که حسرت آن بردل ما ماند و او شهید شد
- محوریت کتاب درباره بحران سوریه است و کتاب در دستهبندی تاریخ جهان قرار گرفته، شما چه رویکردی را در راستای نگاه جهانی به کتاب در نظر گرفتید؟
در مصاحبهها بعد از خاطرات ورود امیرعبدالهیان به وزارت امور خارجه، وارد جزئیات بحران سوریه شدیم.
من نگاهم این بود که موضوع این کتاب، بین المللی است و به احتمال زیاد به زبانهای مختلف، ترجمه خواهد شد و مورد استفاده قرار میگیرد. چرا که این کتاب، تنها روایت جامع و موثق ایرانی از بحران سوریه است.
بنابراین من به خاطر اینکه کتاب «صبح شام» یک زبان بین المللی پبدا کند، آقای محمدمحسن مصحفی را انتخاب کردم.
او دکتری علوم سیاسی از سوربن فرانسه را دارد، مدتی در فرانسه و وزارت امور خارجه نیز بوده و به زبان سیاسی- اجتماعی بین المللی اشراف دارد. نکته دیگر اینکه او مدتی روزنگار هم بوده است و همه این ویژگیها باعث شد از ایشان بخواهم تدوین این خاطرات را به عهده بگیرد و او هفت تا هشت ماهی برای این کار زمان گذاشت.
- لطفا برایمان در مورد بخش سوم کتاب که درباره نقشآفرینی حاج قاسم در بحران سوریه است، توضیح دهید.
آقای امیرعبدالهیان اصرار داشت که این خاطرات بنابر توصیه حاج قاسم، با سرعت بیشتری تدوین و چاپ شود. کتاب در مراحل ویرایش بود که خبر شهادت حاج قاسم سلیمانی رسید و فضای بهت و حیرت جامعه را فراگرفت و بعد هم ماجرای هواپیمای اُکراینی اتفاق افتاد و جامعه تا مدتها تحت تاثیر این اتفاقات بود.
در این حین، آقای امیرعبدالهیان گفتند من تا قبل از شهادت حاج قاسم، نمیتوانستم یک سری مطالب را در مورد ایشان بگویم اما الان دیگر آن ممنوعیت و برخی محرمانگیها کنار رفته و من در مورد ویژگیها و توانمندیهای حاج قاسم میتوانم صحبت کنم، پس پیشنهاد دادند بخش دیگری در مورد نقش و تاثیرات حاج قاسم در بحران سوریه، به کتاب اضافه کنیم.
در مجموع با ۱۳ جلسه مصاحبه، به علاوه مستندات و یادداشتها، کتاب «صبح شام» نوشته و سال ۹۹ در انتشارات سوره مهر منتشر شد.
کتاب که چاپ شد، چند ماه بعد در سال ۱۴۰۰ ایشان وزیر خارجه کشور شدند. من هم خوشحال بودم که ایشان با آن نگاه انقلابی و باورمند چنین مسئولیتی را عهده دار شدند هم نسبت به کار خود نگران که ایشان دیگر فرصتی برای گفتن خاطرات و ماجراهای عراق، بحرین و… را پیدا نمیکنند.
- کدام قسمت از کتاب «صبح شام» برای شما از همه بخشها جذابتر است؟
همه قسمتها جالب بود، اما زیباترینش روایت جزئیات از بحران سوریه است چراکه به عنوان یک پژوهشگر تاریخ شفاهی از این جزئیات بیاطلاع بودم و هر چه این جزئیات برایم بیشتر باز میشود به تدبیر مسئولان کشورم در منافع ایران افتخار بیشتری میکردم و دوست داشتم هر چه زودتر آنها را برای مردم بیان کنم.
شما فقط یک رأی دارید!
- با توجه به جلسات مصاحبه و گفتوگو با آقای امیرعبدالهیان کدام ویژگی ایشان برای شما به عنوان یک پژوهشگر تاریخ شفاهی جالبتر بود؟
من نگاهم این بود که حکومت انقلابی، یک وزیر خارجه انقلابی نیر لازم دارد و احساس میکردم بعد از هشت سال ما چشمانداز مطلوبی در عرصه بین الملل خواهیم داشت.
درباره اقتدار و نگاه انقلابی آقای امیرعبدالهیان میتوانم مثالی بزنم و مقایسهای انجام دهم.
محمدرضا پهلوی، پادشاه ایران بود و دوست داشت که کشور را توسعه دهد، اما نگاهش این بود که من بدون کمک کشورها و قدرتهای بزرگ، نمیتوانم کشورم را توسعه دهم، پس بهتر است که نزد قدرقدرتهایی چون آمریکا بروم. همین کار را هم انجام داد و به آمریکاییها متصل شد. تا حدی که برنامه سالیانه بودجه را برای سفیر آمریکا میفرستاد تا تایید کند.
یا قبل از آن، وقتی متفقین وارد ایران میشوند، رضا شاه که از او عنوان اقتدارگرا نام برده میشود را به کاخ خودش راه نمیدهند، مجبور به استفعایش میکنند، او از ایران میرود و پسرش را جایش مینشانند.
حالا در مقابل، امیرعبدالهیان وزیر امور خارجه یک کشور است، تعریف میکند قبل از این مسئولیت، زمانی که امریکاییها در عراق بودند، درگیر ناامنی شده بودند و میدانستند بدون مذاکره با ایرانیها نمیتوانند امنیت را برقرار کنند.
بنابراین جلسه مشترکی بین ایران، عراق و آمریکا برگزار میشود. در این جلسه امیرعبدالهیان نماینده ایران است. او میگوید با خود گفتم من نماینده جمهوری اسلامی ایران هستم و باید این شأن را حفظ کنم. در آن جلسه آمریکاییها احساسشان بر این بود که مثل یک ارباب آمدهاند که هر چه بگویند اجرا شود.
امیرعبدالهیان میگوید من مقاومت میکردم و میگفتم «اصلا اینگونه نیست و هر طرف دیدگاه و نظر خود را دارد، شما فقط یک رأی دارید و هر وقت سه طرف مذاکره به نتیجهای رسیدند شما بر اساس آن عمل میکنید.»
در نهایت آمریکاییها در این مذاکرات توفیقی به دست نیاوردند و از عراق خارج شدند. دقت کنید من از این کیفیت اقتدار حرف میزنم.
آقای امیرعبدالهیان، در جایگاههای بعدی هم همین طور بود. طرح سناریوهایی که امریکا و اسرائیل در سوریه ریختند و تقریبا میتوان گفت توافق و تفاهم همه کشورهای درگیر این ماجرا را به دست آورده بودند. تنها کشوری که مخالفت کرد ایران بود.
با نقش آفرینی و تلاشهای شبانه روزی حاج قاسم سلیمانی در میدان نبرد و حضور حسین امیرعبدالهیان در عرصه دیپلماپیک، خاندان بشار در قدرت باقی ماند و بساط داعش برچیده شد، موضوعی که بخشهایی از آن را در کتاب «صبح شام» آوردهایم.
نظر شما