به گزارش روابط عمومی حوزه هنری، در این نشست دکتر حسین پاینده ابتدا از نقد ادبی در قرن نوزدهم به اختصار سخن گفت، و نقد ادبی در قرن نوزدهم را برآمده از رنسانس دانست و فهم آثار ادبی را بر اساس زندگی مؤلف، تاریخ، جنبههای اخلاقی آثار ادبی و ارزش داوری درباره آنها برشمرد، و افزود: زندگی و نگاه فلسفی مؤلف در ایجاد متن مؤثر است و گذشته مؤلف پرتو روشنی بر روی آثار ادبی میاندازد. در قرن نوزدهم آثار ادبی را برای استخراج ملاکهای والای اخلاقی مهم میدانستند و معتقد بودند که منتقد ادبی وظیفه دارد آثار ادبی را با هم مقایسه و بهترین آن را به خوانندگان معرفی کند.
دکتر پاینده به زمینههای پیدایش رویکردهای جدید به نقد ادبی در قرن بیستم اشاره کرد و این زمینهها را شامل: تلقی جدید از چیستی ادبیات و کارکرد آن؛ ب) پیدایش علوم نوین؛ ج) نگاه فلسفی نو به انسان؛ د) به حاشیه رانده شدن زندگینامه و تاریخگرایی سنتی برشمرد، و افزود: در قرن بیستم با مطرح کردن ضمیر ناخودآگاه به عنوان عامل مؤثر در کنار ضمیر خودآگاه انسان این فلسفه که شخصیت اصلی داستان خود نویسنده است را بهکلی کنار زد، و با پیدایش علوم جدید مثل رادیولوژی و زمینشناسی که نگاه به درون انسان و لایههای زیرین زمین دارد نقد ادبی را متوجه باطن شخصیتها کرد.
وی در ادامه از برجسته شدن «فرم» در «نقد نو» و «فرمالیسم روسی» و نیز میانرشتهای شدن نقد ادبی با روانکاوی و ساختارگرایی به عنوان برخی از تحولات نقد ادبی نام برد و گفت: فرم یا شکل بیان، موضوعی است که تا قبل از قرن بیستم در نقد ادبی از آن غفلت شده بود. در این دوران دو نحله در نقد ادبی شکل گرفت: منتقدان نو یا نقد نو به عنوان نحلهای در آمریکا و فرمالیستهای روسی. اینها معتقد بودند که محتوا روی دیگر فرم است و بین این دو رابطۀ انداموار وجود دارد. فرم بدون محتوا معنا ندارد و محتوا باید با فرم تطبیق داشته باشد. از نظر این دو گروه ادبیات بیان اعتقادات شخصی نویسنده نیست، بلکه نویسنده باید به مسائل عام بپردازد. بنابراین معتقد بودند که ناقدان ادبی باید از گزارههای قبل از قرن بیستم دور شوند. از نظر آنها نویسنده طبیب جامعه نیست و تنها مسائل و مشکلات را میکاود. به عبارت دیگر، خواننده باید از طریق رمان به بصیرت برسد. از نقطه نظر این دو گروه، نقاد ادبی باید به نقد بپردازد و به تأثیر آن کاری نداشته باشد.
فرم میراث نقد ادبی قرن بیستم
پاینده اظهار داشت: فرم به عنوان میراثی به همه شیوههای نقد ادبی قرن بیستم رسید و اصطلاح قرائت تنگاتنگ (Close reading) به عنوان اصطلاحی پرکاربرد در تمام شکلهای نقد ادبی وجود داشت. در نقد ادبی قرن بیستم نیت مؤلف موضوعیت ندارد و تنها متن اهمیت دارد.
وی میانرشتگی را پدیده قرن بیستم برشمرد که با دانش زبانشناسی و روانکاوی آغاز شد. نقاد ادبی دو عنصر مفاهیم و روششناسی را از علوم دیگر به عاریت گرفت و مفاهیمی مثل تداعی، مکانیسم دفاعی، سیلان ذهن از روانکاوی وارد ادبیات شد و چنان بر ادبیات تأثیر گذاشت که سبب پایهگذاری مکتب سورئالیسم شد. زبانشناسی و روششناسی زبان نیز به کمک نقد ادبی آمد. زبان کلیتی ساختارمند دارد و زبانشناسان همواره کوچکترین واحد معناساز یعنی «کلمه» را در نظر میگیرند. بر اساس نظر ساختارگرایان ادبیات هم دارای یک نظام است که با درک مفاهیم زبانشناسی میتواند به فهم متن کمک کند. با بررسی ساختاری ادبیات میتوان به یافتن معنی مضمونها و تکرارها در متن دست یافت.
نظر شما