روایتی از فاطمه ضامنی؛ یک روز سرد، نوزدهم دیماه ۱۴۰۲ در حوزه هنری، طبقه دوم، ساختمون امیرحسین فردی جمع شدیم؛ برخی از دوستان با چمدان و کیفهای مسافرتی اومده بودن که نشون میداد از شهرهای مختلف اومدن و تازه رسیدن. یکی از بوشهر اومده بود و دختر ۸ سالش رو همراه خودش آورده بود و اون یکی از تهران بود ولی دوتا دختر ۳ و چند ماهه همراهش بودن که تموم طول دوره آموزشی رو کنار ما گذروندن؛ بچههایی که شیرینی این جمع بزرگسال بودن و قرار بود مخاطبان آینده این برنامه و تولیداتش باشن.
همه به یکباره شدن یک کشور شدن، یه خانواده شدن، یه قوم و رفتن نشستن سر کلاس اول؛ کلاس اول که نه، کلاس ابتدایی نبود. یک کلاس بود پر از محتوای گرانبها و قوی که استاد ایبکآبادی به ما منتقل کرد.
ساعتی سر کلاس ایشون بودیم تا اینکه نوبت رسید به کلاس بعدی. یک استراحت و رفتیم نشستیم پای درس استاد مهدی امین فروغی، استاد اشعار آیینی و از تجربیات پژوهشی ایشون استفاده کردیم. ظهر شده بود و به رسم همیشه رفتیم که وضویی بگیریم و نمازی بخونیم و بعد از استراحت و ناهار دوباره بیاییم سر کلاس. شور و شوق همراهامون مثالزدنی بود! واقعاً این حجم از علاقه به یادگیری برای ساختن لالاییهای حرفهای توی این جمع منحصربهفرد و فوقالعاده بود.
کلاس بعدازظهر کلاس استاد کمال شفیعی، شاعر و پژوهشگر بود که موضوعش تاریخچه لالایی در فرهنگ جهانی و ایران بود.
کلاس که تموم شد، دیگه غروب شده بود و وقت نماز و شام و استراحت. اما کو استراحت؟ بعد از شام رفتیم یه دورهمی صمیمانه و گرم توی طبقه دوم ساختمون امیرحسین فردی. راستی ناگفته نمونه که کلاسهای دیگهمون توی طبقه دوم حوزه هنری بود، بخش سرای شهید چمران، کلاس شماره ۴.
خلاصه در این دورهمی جذاب نشستیم و شعرها و لالاییهای رو خوندیم و استادان کمال شفیعی، غلامرضا بکتاش و طیبه شامانی به نقد و بررسی لالاییهای ما پرداختن.
نظر شما