۱۴۰۱.۰۹.۰۸

اهدای عصای نقالی از سوی یکی از شهروندان  زاهدانی به مرشد محسن میرزاعلی، زیباترین خاطره این هنرمند در نخستین کاروان روایت حبیب شد. به گزارش روابط عمومی حوزه هنری، حالا سه سال است که دی‌ماه برای همه ایرانیان یادآور حادثه ای تلخ و غم بار است؛ حادثه ای تروریستی که با شهادت سردار دل ها، حاج قاسم سلیمانی همراه شد و داغ بزرگی بر دل ملت گذاشت. از آنجا که آیین پاسداشت و تقدیر از قهرمانان، رسمی دیرینه در این سرزمین است، هرساله و همزمان با سالروز شهادت سردار سلیمانی، برنامه‌هایی در جای جای کشورمان برگزار می شود که یکی از مهم ترین آنها کاروان هنری روایت حبیب است. کاروان روایت حبیب، رویدادی فرهنگی هنری است که به همت حوزه هنری از سال گذشته در 10 استان کشور برنامه‌هایی چون نمایش، نقالی و پرده‌خانی، شعر، هنرهای تجسمی، کتاب، موسیقی و شب خاطره ارائه می‌کند. نخستین کاروان روایت حبیب برای ده‌ها هنرمندی که این کاروان را همراهی کرده‌اند و مردم 10 استان کشور که مقصد این کاروان بودند، یادآور اتفاقات شیرینی است که از آذر تا دی ماه 1400 در ذهن‌ها نقش بسته‌ است و حالا در آذرماه 1401 در حالی که تنها چند روز به حرکت دومین کاروان روایت حبیب باقی مانده، بازگویی برخی از این خاطرات، می تواند روایتگر حال و هوای هر استان در مواجهه با این کاروان باشد. یکی از هنرمندان نخستین کاروان روایت حبیب، مرشد محسن میرزاعلی بود؛ هنرمندی که در جریان اولین سفر کاروان روایت حبیب در ده استان نقالی و پرده‌خوانی کرده و خاطرات جالبی از سال گذشته این کاروان را در ذهن دارد. او در گفتگو با روابط عمومی حوزه هنری می گوید: یکی از برنامه هایی که در جریان نخستین کاروان روایت حبیب با استقبال بسیار زیادی از سوی مردم مواجه شد، بخش نقالی بود که در آن تلفیق داستان‌های پهلوانی، شاهنامه و آرش کمانگیر ارائه می‌شد. میرزاعلی ادامه می دهد: از آنجا که نقالی‌ها مربوط به بحث هویتی مردم ایران بودند، بسیار خوشایند و موردپسند مخاطبان قرار گرفتند و افراد مختلف توانستند ارتباط بسیار خوبی با آنها برقرار کنند. خدا را شاکرم که چه داستان‌های ملی چه مذهبی مورد توجه قرار گرفت و انرژی مثبت در اجراها  وجود داشت. نقال نخستین کاروان روایت حبیب به یکی از خاطراتش که به گفته خودش زیباترین خاطره اش در سال گذشته بود اشاره می کند و توضیح می دهد: در سفر به زاهدان حفاظت فرودگاه عصایی که برای اجراها با خود به همراه داشتم را ضبط کرد و هر چقدر اصرار کردم و توضیح دادم عصای نقالی است، راضی به بازگرداندن آن نشدند.  وقتی به زاهدان رسیدم تمام نقاط شهر را برای یافتن عصا جستجو کردم تا اینکه در یک داروخانه عصای مورد نظرم را دیدم. جلوتر رفتم تا عصا را خریداری کنم که مسئول داروخانه من را شناخت. مشغول گپ و گفت شدیم و میانه حرف هایم اشاره کردم که با کاروان روایت حبیب برای نقالی آمده‌ام. او هم  عصایی که انتخاب کرده بودم را با این شرط که در زمان گفتن نقل برای ایران  و مردم ایران از وی نیز یاد کنم به من هدیه کرد که همین زیباترین خاطره‌ام در نخستین کاروان روایت حبیب شد. انتهای پیام/

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha