۱۴۰۱.۰۵.۰۵

هدایت الله بهبودی، نویسنده و موسس دفتر «ادبیات انقلاب اسلامی ‌حوزه‌ی هنری دلنوشته ای درباره مرحوم حبیب الله صادقی نوشته است که در ادامه می خوانید؛ به گزارش روابط عمومی حوزه هنری، متن دلنوشته هدایت الله بهبودی در فقدان مرحوم استاد حبیب الله صادقی به این شرح است؛ حبیب الله صادقی؛ نقاش،گرافیست، کاریکاتوریست، استاد دانشگاه؛ در یکی از روزهای نخست هفته با تلفن تماس گرفت. آخرین بار او را در مراسم رونمایی از کتاب «از جنگ تا دفاع مقدس؛ متن و حواشی» نوشته خانم دکتر مینو خانی  در آذر ماه ۱۳۹۸ دیده بودم. حبیب گفت که در کار پایان رساندن یک نقاشی بزرگ هستم؛ بیا ببین. گفتم که مهارتی در نگاه به نقاشی و درک این هنر ندارم، اما جملاتی از پی هم گفت که دانستم تصور دست نخورده ای از من نسبت به انقلاب و جنگ دارد. با این که تصور او با تصدیق من فاصله بسیاری دارد قرار را گذاشتیم. از خیابان ولیعصر سرازیر شدم. پایین میدان رو به روی سفارت عراق ازدحام بود. حدس زدم برای گرفتن روادید صف بسته اند. فقط دو روز به اربعین مانده است. از امیدی که در دل برای رسیدن به کربلا داشتند ، تعجب کردم. مکان دیدار موزه فلسطین بود؛ پشت سفارت فلسطین در خیابان برادران شهید مظفر. زنگ زدم. به زیرزمین موزه راهنمایی شدم. حبیب را در لباس کارِ سرتاپا رنگ پابرهنه و کمی خسته یافتم. دور از چشم کرونا همدیگر را در آغوش کشیدیم. کتاب «الف لام خمینی» را با خود آورده بودم. پیشکش کردم. خوشحال شد. بوم های رنگ خورده بزرگ دورتادور آن زیرزمین نه چندان بزرگ را پوشانده بودند. حجم نقاشی یکصد متر مربع بود. حبیب تابلوی نخست را نشان داد و درباره عناصر نقش بسته بر آن گفت. گفت که من از نگاه یک روزنامه نگار به تاریخ انقلاب و جنگ تا برسد به شهادت سردار سلیمانی نگریسته و به تصویر کشیده ام. گفت که ترسیم ابتدایی این حجم دوازده روز به درازا کشید و اینک هشت ماه است که در حال زنده کردن آن خطوط ذهنی هستم. حبیب می گفت و از تابلویی به تابلویی دیگر می رفت، اما من پیش از آن که نقش ها و تصاویر را ببینم خود حبیب را می دیدم. فاصله ای بین او و آن رنگهای جاندار نبود. واسطه ای میان او و آن تابلوها نمی دیدم. آن چه به گوشم می رسید و آن چه به چشم ام می نشست، حس پالوده حبیب بود. وقتی از پیکر سوراخ سوراخ شده رفیق اش که با شلیک گلوله های هواداران سازمان مجاهدین خلق در جوی آب خیابان سپهبد قرنی افتاد، می گفت یا تعابیری که از امام خمینی شهید بهشتی تا برسد به شهیدان دوره جنگ داشت، نشان می داد که تا چه اندازه حبیب دست نخورده مانده است. خودش می گفت که من یک سررسید بیشتر ندارم و آن سررسید ۱۳۵۷ است. انتهای پیام/

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha