۱۴۰۴.۰۸.۱۱

جعفر پاکزاد- خبرنگار، نمایش «هیولاکش» را در مشهد دیدم، نمایشی که مخاطب را از زمان حال جدا می‌کرد و به سالهای دور می‌کشاند. همان سالهایی که گرد سم اسب رستم و سهراب، اسفندیار و گشتاسب، زال و لهراسب به هوا برمی‌خواست و ایران زمین زیرپای این یلان به لرزه در می‌آمد. نمایشی که در انتها وقتی نام ایران را می‌شنوید اشک از چشمانتان سرازیر می‌شود و در بند بند وجودتان شعله‌های عشق به کشورمان زبانه می‌زند. «هیولاکش» را در مشهد ببنید و اگر سختی راه زیاد است و امکان سفر به شهر امام رضا (ع) را ندارید صبور باشید تا پای این نمایش به تهران باز شود. شاید تماشای این نمایش باعث شود شما هم مثل من و خیلی‌های دیگر با شاهنامه آشتی کنید.

 با پایان جشنواره ملی تئاتر بچه‌های مسجد که امسال در مشهد مقدس برگزار شد، فرصتی یک روزه داشتیم تا قبل از بازگشت به تهران به تماشای نمایش «هیولاکش» بروم. نمایشی به کارگردانی محمد جهانپا، نویسندگی مهدی سیم‌ریز و تهیه‌کنندگی امیرحسین شفیعی. قرار است «هیولاکش» تا قبل از آغاز ایام فاطمیه در مشهد روی صحنه اجرا باشد، چند روزی توقف کار را دارند و دوباره آغاز به کار و اجرای روی صحنه.

مشهد، شهری که این روزها جوان‌هایش بیشتر از هر زمان دیگری چشم انتظار برگزاری کنسرت و نمایش هستند. این موضوع را زمانی بیشتر درک کردم که برای تماشای «هیولاکش» به تئاتر شهر مشهد رفتم. هنوز یک ساعتی تا آغاز نمایش مانده بود که به محل موردنظر رسیدم. وقتی چشمم به جماعت زیادی که برای حضور در سالن تئاتر شهر مشهد جمع شده بودند افتاد با خود گفتم جای خالی نمایش در این کلان‌شهر حسابی به چشم می‌آید، درست مثل استادیوم ورزشی این شهر بزرگ که مدت‌هاست صدای تشویق تماشاچی‌ها در آن شنیده نشده است.

به اندازه سفارش و خوردن یک فنجان قهوه، محمد جهانپا کارگردان نمایش «هیولاکش» به استقبالمان آمد. البته ناگفته نماند، استقبال از ما نبود و چون همراه مرشد محسن میرزاعلی بودیم، ما نیز مورد استقبال قرار گرفتیم. رفاقت چندساله مرشد و آقای کارگردان هم دیدنی بود و حس و حال مشترک هر دونفر به داستان‌های ایرانی و شاهنامه.

آغاز نمایش با حرکات فرم

نمایش از همان پرده اول خودش را به رخ می‌کشد. همان لحظه اول با ورود بازیگران فرم نشان داد که با یک اثر متفاوت طرف هستم. از حق نگذرم موسیقی هم در کنار حرکات فرم بازیگران، جذابیت کار را چندبرابر کرده بود. بازی با نور هم که تکمیل‌کننده همه موارد بود. همان موارد و نکاتی که ریز به نظر می‌رسید اما در کل باعث شد مخاطب حتی برای یک لحظه هم چشم از روی سن برندارد.

نمایش «هیولاکش»، بهانه‌ای برای آشتی ایرانیان با شاهنامه

حرف از حرکات فرم شد، در همین قسمت بگویم که انصاف را باید رعایت کرد و تا پایان نمایش حرکات فرم بازیگران خانم هماهنگی زیادی داشت و بیشتر به چشم می‌آمد. هرچند کار فرم در نمایش، بسیار تخصصی است و تمرین زیادی را می‌خواهد.

یک خط درست و حسابی از داستان

اگر مخاطب همیشگی تئاتر باشید حتما به این کلامِ من مُهر تایید می‌زنید، این روزها انگار هرچه نمایش گنگ‌تر و نامفهوم‌تر باشد ادعای روشنفکری عوامل و حتی تماشاچی‌ها هم بیشتر است. دیده‌ام که می‌گویم، شاید همچنین انتظاری را از نمایش «هیولاکش» داشتم اما از همان ابتدای نمایش و اولین دیالوگ‌های بازیگران متوجه شدم خبری از نامفهومی و گنگ بودن نیست. داستان، یک روایت مشخص دارد و با اینکه می‌دانید قرار است پایان کار، همانگونه که در شاهنامه آمده تمام شود اما صبوری پیشه می‌کنید تا آخرین پرده از نمایش را هم ببینید.

رعایت خط داستانی، بازی‌های متفاوت بازیگران، موسیقی، حرکات فرم، بازی با نور و حتی تصاویری که در پرده روی سن به نمایش در می‌آمد همه مخاطب را همراه کرده بود. هرچند اگر بخواهم نگاهی نقادانه به نمایش «هیولاکش» داشته باشم می‌توانم از نامفهوم بودن برخی دیالوگ‌های بازیگران بگویم. البته اشکال کار از سوی بازیگران نبود و بهتر بود از میکروفون در بالای سر بازیگران و یا جلوی سن استفاده می‌کردند تا کلمات بازیگران  برای تماشاگران مفهوم‌تر می‌شد.

استفاده درست از آکسسوار، طراحی لباس و چهره‌پردازی

داستان‌های شاهنامه را حتی با خواندن اشعار فردوسی می‌توانید در ذهنت تصویرسازی کنید. مثلا همین الان که درحال خواندن این متن هستید، چشمانتان را ببندید و رستم را در ذهن خود تصویرسازی کنید. از این رو یک اثر هنری که برگرفته از شاهنامه باشد کار را برای کارگردان سخت می‌کند اما آن طور که در نمایش «هیولاکش» دیدیم، محمد جهانپا با انتخاب یک تیم درست و کاربلدِ طراحی صحنه و چهره‌پردازی توانسته بود به زیبایی هرچه تمام‌تر مخاطبان را به سالهای دور ایران‌زمین ببرد.

نمایش «هیولاکش»، بهانه‌ای برای آشتی ایرانیان با شاهنامه

ناگفته نماند که شاید لازم بود در طراحی لباس برخی از کارکترها دقت بیشتری می‌شد. این موضوع را از آنجایی بیان می‌کنم که لباس برخی از بازیگران بیشتر تداعی‌گر قهرمانان کره‌ای مثل جومونگ بود. به هرحال زیبایی و درستیِ اثر، کاستی‌های اینچنینی را کمرنگ می‌کرد. مثلا به تصویر کشیدن گرگ پیل پیکر و اژدها در کوه سقیلا که هرکدام بازی‌های فرم خاص خود را داشتند و کاملا مشخص بود که تیم حرکات فرم مدت‌ها تمرین داشته‌اند ذهن مخاطب را از مسائل حاشیه‌ای مثل رنگ و طرح لباس‌ها دور می‌کرد.  

آدم خوب یا آدم بد

شاید یکی از نقدهایی که بتوانیم به نمایش «هیولاکش» داشته باشیم جایگاه نقش‌هاست. گشتاسب که داستان اصلی نمایش حول زندگی او  می‌چرخید، در شاهنامه شخصیت محبوبی نیست اما در «هیولاکش» چهره‌ای مهربان‌تر از او به نمایش درآمده است. یا کتایون، دختر قیصر روم که به ازدواج گشتاسب درآمد در داستان اصلی نقش پررنگ‌تری دارد اما در «هیولاکش» آنچنان که باید و شاید دیده نمی‌شود یا لهراسب پادشاه ایران زمین؛ نقشی که می‌توانست ابهت یک پادشاه ایرانی را بیشتر نشان دهد. با این حال از دید یک مخاطب حرف به میان آوردم اما روی صحنه دنیای متفاوت دیگری است و اگر من اجرا می‌کردم کم وکاستی‌های بیشتری داشتم اصل ماجرا این جا بود که نمایش «هیولاکش» من را به عنوان مخاطب در موقعیتی قرار نداد که خیره به ساعت مچی‌ام باشد و ببینم نمایش چه زمانی تمام می‌شود تا زودتر از سالن بیرون بروم.

یک پایان پر از احساس و حس میهن پرستی

نمایش صحنه‌ای «هیولاکش» در سه پرده اجرا می‌شود. نام نخستین پرده «عزم قدرت» است که به شخصیت گشتاسب می‌پردازد که در جستجوی فرمانروایی از ایران خارج می‌شود. پرده دوم «آزمون ایمان» نام دارد که روزگار گشتاسب را در رم نشان می‌دهد؛ پسر پادشاهی که به دیار غریب پا می‌گذارد و برای امرار معاش، سراغ هر شغلی می‌رود ولی ناکام می‌ماند و نمی‌تواند آن را به درستی انجام دهد و در نهایت با دهقانی آشنا شد و نزد او ماند. پرده نهایی با عنوان «نبرد نهایی» به نمایش درمی‌آید که جنگ گشتاسب میان خود و سودای پادشاهی و عشق و علاقه‌اش به وطن را نشان می‌دهد.

حالا که با سه پرده نمایش «هیولاکش» بیشتر آشنا شدید، از پایان نمایش بگویم. پایانی که من و خیلی‌ها را به این فکر فرو برد که چرا سالهاست با شاهنامه قهر کرده‌ایم و به سراغش نرفته‌ایم. شاهنامه سراسر داستان‌هایی است که عشق به ایران عزیزمان را روایت می‌کند. درست مثل «هیولاکش» که نشان داد گشتاسب با اینکه به دنبال تاج و تخت پدرش لهراسب بود و برای همین به دیار رم رفت یا حتی حاضر شد برای رسیدن به هدفش در مقابل برادرش زریر بایستد زمانیکه نام ایران به میان آمد دست از جنگ کشید. درست در همین لحظه بود که همه افتخار کردیم ایرانی هستیم و به ذره ذره خاک کشورمان افتخار کردیم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha