به گزارش روابط عمومی حوزه هنری انقلاب اسلامی، صد و بیست و هشتمین کلاس مثنویخوانی، با ارائه محمدرضا سنگری، صبح چهارشنبه ۷ آبان ۱۴۰۴ در اتاق ۴۰۲ حوزه هنری تشکیل شد. این جلسات که با هدف شرح و تحلیل مثنوی معنوی مولانا و تبیین مفاهیم عرفانی و اخلاقی آن برای مخاطبان امروز برنامهریزی شده از برنامههای هفتگی و مستمر حوزهٔ هنری انقلاب اسلامی است.
آغازگر جلسه مثنویخوانی این هفته، آوازخوانی حشمتالله نوروزی بود. حشمتالله نوروزی که از هنرمندان نگارگر حوزه هنری است، غزلی از حافظ را با این مطلع به آواز خواند:
«اَلمِنَّةُ لِلَّه که درِ میکده باز است / زان رو که مرا بر در او رویِ نیاز است / خُمها همه در جوش و خروشند ز مستی / وان می که در آن جاست حقیقت نه مَجاز است».
این آواز و اشعار مورد استقبال حضار قرار گرفت و شرکتکنندگان در کلاس را مجاب کرد تا دقایقی به تشویق بپردازند.
آخرین مرحله سلوک، سکوت است
در ادامه، محمدرضا سنگری به شرح غزل قرائت شده پرداخت و گفت: اگر به بافت و ساخت این غزل زیبای حافظ از مطلع تا مقطع توجه کنید؛ میبینید که این غزل محصول یک خلوت است. همان خلوتی که معمولاً جوششگاه درک و دریافتهای عمیق انسانی است و ما به دلیل مشغله زیاد، خود را از این خلوت محروم کردهایم و مجال درک عمیق را نداریم.
به گفته این استاد دانشگاه، در مصرع «اَلمِنَّةُ لِلَّه که درِ میکده باز است»، میکده نماد جهان است که همواره حقیقت را مینوشاند. جهان، میکده خداست و دائم بانگ نوشاندن و نیوشاندن در آن بلند است و دعوت به نیوشیدن میشود. زمان و مکان در این دعوت تأثیری ندارد و این درِ حقیقت در همه شرایط باز است.
وی تأکید کرد: «آدمی فربه شود از راه گوش.» هنر اصلی، گوش سپردن و کمتر سخن گفتن است؛ این یعنی آنجا که میخواهیم حرف بزنیم، جور دیگری حرف بزنیم، با اشک حرف بزنیم و از واژه استفاده نکنیم.
وی ادامه داد: آخرین مرحله سلوک، سکوت است. این سفری است که از درون انسان آغاز میشود تا انسان به دانشی دست پیدا کند که از مسیر عادی معلم و کتاب میسر نیست و علمی هم که کسب میشود از جنسی عادی نیست که نیازمند کتاب و معلم باشد. بر همین اساس میتوان گفت که برای درک علم و دانش و معرفت، راههای دیگری وجود دارد.
خطر زبان
این استاد دانشگاه سپس بحث را به ادامه داستان طوطی و بازرگان معطوف کرد و گفت: مولانا در قصه طوطی و بازرگان نکات مختلفی را به ما منتقل میکند. قبلاً هم گفتهام که مولانا از روش تعلیق استفاده میکند و این به طرق مختلف اتفاق میافتد؛ گاهی با آوردن یک داستان در دل داستان دیگر این کار را مطرح میکند، شبیه کاری که خداوند در قرآن انجام میدهد؛ برجستهترین داستان قرآنی که پیوسته و کامل است، داستان حضرت یوسف است.
وی تاکید کرد: مولانا گاهی تعلیق را با طرح یک موضوع و در میانه داستان مطرح میکند. این پیوستگی را در مثنوی مولانا میبینیم. شما باید متون مولانا را مطالعه کرده باشید تا متوجه شوید مولانا درباره چه صحبت میکند. مولانا در قید ساختار و مفهوم صاحب اثر نمیماند و خودش مفهوم جدید میسازد و فضای تازهای خلق میکند. حتی وقتی از قرآن میگیرد، ممکن است آیه را بشکند. هیچ شاعری در ایران این کار را نمیکند؛ او حتی گاهی تصاویر متضاد از یک موضوع خلق میکند.
سنگری اضافه کرد: در داستان طوطی و بازرگان، طوطی نماد کیست؟ اگر دقت کرده باشید، این نماد ثابت نیست و چهره عوض میکند و نمادهای مختلفی میشود. طوطی مقلد است و مولانا طوطی را دعوت به خاموشی و کمسخن گفتن میکند و آرامآرام به آفتهای زبان میپردازد. در حقیقت، هیچ عضوی به اندازه زبان خطرناک و آفتخیز نیست. آفتخیزترین عضو انسان، زبان است. چشم چند خطا بیشتر نمیتواند داشته باشد و سهم خطای گوش کم است، اما زبان تعداد بیشماری خطا میتواند انجام دهد.
سنگری در باب خطر زبان به سخن سعدی اشاره کرد:
«اگر چه پیش خردمند خامشی ادب است / به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی / دو چیز طیرهعقل است: دم فرو بستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی.»
وی خاطرنشان ساخت: در روایت داریم که هر روز زبان با جوارح دیگر احوال میپرسد، آنها میگویند: «ما حالمان خوب است، اگر تو وِلمان کنی و راحتمان بگذاری.» برای همین است که میگویند مراقب زبانمان باشیم. بزرگترین سرمایه انسان آبرو است.
در ادامه، کلاس با قرائت مثنوی و پیگیری بحث ادامه یافت.
قصهٔ طوطی جان زین سان بود
کو کسی کو محرم مرغان بود
کو یکی مرغی ضعیفی بیگناه
و اندرون او سلیمان با سپاه
چون به نالد زار بیشکر و گله
افتد اندر هفت گردون غلغله
هر دمش صد نامه صد پیک از خدا
یا ربی زو، شصت لبیک از خدا
زلت او به ز طاعت نزد حق
پیش کفرش جمله ایمانها خلَق
هر دمی او را یکی معراج خاص
بر سر تاجش نهد صدتاج خاص
صورتش بر خاک و جان بر لامکان
لامکانی فوق وهم سالکان
لامکانی نه که در فهم آیدت
هر دمی در وی خیالی زایدت
نظر شما