۱۴۰۴.۰۷.۳۰

صد و بیست و هفتمین جلسه «مثنوی‌خوانی» با ارائه محمدرضا سنگری، صبح روز ۳۰ مهرماه در اتاق ۴۰۲ حوزه هنری برگزار شد.


به گزارش روابط عمومی حوزه هنری انقلاب اسلامی، صدو بیست و هفتمین کلاس مثنوی‌خوانی، با ارائه محمدرضا سنگری، صبح چهارشنبه ۳۰ مهرماه ۱۴۰۴ در اتاق ۴۰۲ حوزه هنری برگزار شد.

آغازگر جلسه مثنوی‌خوانی این هفته، آوازخوانی حشمت‌الله نوروزی بود. حشمت‌الله نوروزی که از هنرمندان نگارگر حوزه هنری است، برخلاف جلسات پیشین که غزلی را به آواز می‌خواند؛ اینبار چند دوبیتی و رباعی از باباطاهر قرائت کرد: «غم عشقت بیابان پرورم کرد/ فراقت مرغ بی‌بال و پرم کرد/ بمو واجی صبوری کن صبوری/ صبوری طرفه خاکی بر سرم کرد». این آواز و اشعار مورد اقبال حضار قرار گرفت و دقایقی به تشویق پرداختند.

از دوبیتی فائز تا لالایی مادران

محمدرضا سنگری با اشاره به اشعاری که حشمت‌الله نوروزی قرائت کرد توضیحات کوتاهی درباره قالب دوبیتی و رباعی ارائه کرد.

این استاد دانشگاه بابیان اینکه ما در زبان فارسی قالب‌هایی داریم که هندسه آن‌ها ثابت است مثل غزل که می‌تواند ابیاتش هر تعدادی باشد و کم و زیاد شود، هرچند غزل غالبا ۸ بیت است یا مثنوی که طولانی است. به طور مثال شاهنامه فردوسی که در قالب مثنوی سروده شده ۵۰ هزار بیت یا مثنوی مولوی ۲۶ هزار بیت است. ترکیب‌بند و ترجیح‌بند همینطور می‌تواند متغییر باشد. اما رباعی و دوبیتی قالب‌هایی‌اند که هندسه ثابت دارند و دوبیتی‌ها دوبیت هستند و رباعی چهار مصرع. علاوه بر این در رباعی و دوبیتی وزن هم ثابت است و در مثنوی اوزان مختلف.

وی در توضیح کاربرد این قالب‌ها گفت: در طول تاریخ بین رباعی و دوبیتی تفاوتی بوده است. رباعی بیشتر برای بیان‌ اندیشه‌ها و دغدغه‌های فکری و فلسفی به کار رفته است. حتی بعدها رباعی سیاسی و حماسی هم سروده شد اما دوبیتی قالبی عاطفی است برای بیان احساسات و عواطف ناب انسان‌ها. در دوبیتی‌های باباطاهر یک زلالی خاصی دیده می‌شود. پس از باباطاهر، فائز دشتستانی از سرایندگان نامدار این قالب است و معروف‌ترین دوبیتی‌ها را دارد. یکی از جاهایی که دوبیتی خیلی کاربرد داشته در لالایی است که گاهی مادران ناکامی، دردها، آرمان‌ها و آرزوهایشان را در لالایی و در قالب دوبیتی زمزمه می‌کردند.

این مولوی‌پژوه در ادامه کلاس به بحث جلسه قبل که داستان طوطی و بازرگان بود پرداخت و گفت: پیش از داستان طوطی بازرگان مولوی به مفهوم معیت به معنای همراهی و هم‌بودن اشاره دارد که زمینه‌ساز قصه طوطی و بازرگان شده است.

سنگری افزود: در قرآن سه نوع معیت می‌بینیم نخستین معیت قیومیت و عام است شامل همه بندگان و موجودات اعم از کافر و مؤمن می‌شود که خداوند با همه همراه است و کافر و مؤمن فرقی ندارد. معیت دوم معیت قهریه است که ویژه ظالمان و ستمگران و همراه با قهر خداوند است. اینکه خداوند در کمینگاه است جایی مچ آن‌ها را می‌گیرد در سوره «نسا» آیه ۱۰۸ خداوند به این موضوع اشاره می‌کند. خداوند گاهی به ستمگران میدان می‌دهد و در موقعیتی که فکر نمی‌کنند گرفتار می‌شوند. معیت سوم معیت یگانگی و مختص نیکان و صالحان است و در آیه ۱۲۸ سوره «نحل» آمده خدا با آنهاست.

وی اضافه کرد: در این مرتبه خداوند چنان با بنده صمیمی می‌شود که بنده راحت و بی‌پرده با او سخن می‌گوید و این اسمش اشتولوم(چیزی را به زور گرفتن و لاف زدن) باخدا است. نمونه درخشانش را در ادعیه مثلاً در زیارت شعبانیه می‌بینیم که می‌گوید: خدایا اگر من را به جرمم گرفتی منم یقه‌ات را می‌گیرم و داد می‌زنم که این عاشقش را در جهنم انداخته است. در منطق‌الطیر عطار زیباترین نمونه اشتولوم را می‌بینیم:

آنچه داری در میان کهنه دلق/ میل آن داری که بنمایم به خلقتا خلایق قصد آزارت کنند / سنگ باران بر سر دارت کنند گفت: یارب میل آن داری تو هم/ شمه‌ای از رحمتت سازم رقمتا خلایق از عبادت کم کنند/ از نماز و روزه و حج رم کنند
در این گفت‌وگوها بنده گاه لوطی‌منش و صمیمی و حتی اعتراض‌آمیز با خدا سخن می‌گوید.

سنگری در ادامه گفت: خداوند در رابطه‌اش با بندگان هم قهر دارد و هم مهر اما قهر او از جنس مهر و محبت است همانند طبیب که تیغ می‌کشد برای درمان. چیزی که ظاهراً ناخوشایند به نظر می‌رسد در حقیقت خیر و شفاست.  در این بیت «عاشقم بر قهرش و لطفش به جد/ بوالعجب، من عاشق این هر دو ضد» مولوی قهر و لطف الهی را دوجلوه از یک عشق می‌داند.

ادامه کلاس مثنوی‌خوانی به قرائت داستان طوطی و بازرگان سپری شد.

گر فراق بنده از بدبندگی‌ست

چون تو با بد، بد کنی پس فرق چیست؟

ای بدی که تو کنی در خشم و جنگ

با طرب‌تر از سماع و بانگ چنگ

ای جفای تو ز دولت خوب‌تر

و انتقام تو ز جان محبوب‌تر

نار تو اینست نورت چون بود

ماتم این، تا خود که سورت چون بود

از حلاوتها که دارد جور تو

وز لطافت کس نیابد غور تو

نالم و ترسم که او باور کند

وز کرم آن جور را کمتر کند

عاشقم بر قهر و بر لطفش بجد

بوالعجب من عاشق این هر دو ضد

والله ار زین خار در بستان شوم

همچو بلبل زین سبب نالان شوم

این عجب بلبل که بگشاید دهان

تا خورد او خار را با گلستان

این چه بلبل این نهنگ آتشیست

جمله ناخوشها ز عشق او را خوشیست

عاشق کلست و خود کلست او

عاشق خویشست و عشق خویش‌جو

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha