به گزارش روابط عمومی حوزه هنری انقلاب اسلامی به نقل از تسنیم، «همسرم وقتهایی که خانه باشد پیجر را در حالت سکوت میگذارد. آن روزهم پیجر در حالت سکوت بود؛ همان جای همیشگیاش بالای جاکفشی. از دست بچهها میگذاشتیم بالا و از بینشان فقط دست زهرا بهش میرسید، یکهو پیجر شروع به ویزویزکردن کرد؛ طوری که میخواست خودش را از روی جاکفشی بیندازد پایین. در دستشویی باز بود و همسرم جلوی روشویی داشت دستهایش را میشست، زهرا دوید سمت پیجر.
همسرم گفت، بیار اینجا خودم جواب میدم. زهرا پیجر را برداشت و دوید سمت پدرش. دست پدرش هم دراز شد سمت زهرا. پیجر توی نقطه اتصالشان ترکید. من توی آشپزخانه بودم، بی اختیار سرم را لای بازوهایم گرفتم و نشستم نفهمیدم چه شد فکر کردم خانه مان را بمباران کردند. بعدش که دیدم خبری نیست بلند شدم و دویدم توی پذیرایی همسرم و زهرا با سر و صورت خونی نشسته بودند جلوی دست شویی و سه بچه دیگرمان تماشایشان میکردند. اول جیغ بلندی کشیدم. با صدای جیغ من بچه ها شروع کردند به گریه کردن زهرا به جای گریه کردن خواهر و برادرهایش را دلداری میداد اولش انگار درد نداشت به اورژانس زنگ زدم. شرایط همسرم بهتر بود و چشمهایش میدید، زهرا را بغل کرد و انگشتهایش را گذاشت توی نایلون و برد تا پایین. همه سه طبقه راه پله خون شده بود. خونها را تمیز کردم و پیش بچهها ماندم؛ میرفتم از گریه هلاک میشدند.»
اینها برشی از کتاب «دشواری مبارک» به قلم فائضه غفارحدادی از انتشارات سوره مهر است که خرده روایتهایی از انفجار پیجرها در لبنان را در ۱۷۰ صفحه کاغذ گنجانده است، در حقیقت این کتاب ما را به حوالی چهل موقعیت از چهار هزار موقعیت همزمان انفجار پیجرها میبرد و اجازه میدهد که نه در مرکز فاجعه، بلکه در اطرافش کمی قدم بزنیم.
یکی از نکات قابل توجه این روایتها این است که روایهای «دشواری مبارک»، خودِ قربانیان نیستند؛ عموماً زنهایی هستند که رشته محبتی آنها را به آن شخص وصل میکرده و زندگیشان به قبل و بعد این فاجعه تقسیم شده، البته عدهای هم فقط شاهد ماجرا بودهاند.
شاهدانی که دقیقا هفدهم سپتامبر سال ۲۰۲۴ (۲۷ شهریور ۱۴۰۳) ساعت سه و نیم ظهر در جای جای لبنان انفجار را به چشم دیدهاند و به گفته غفارحدادی با بیشتر چهل نفر راوی در لابی هتل در تهران و ضمن تکمیل درمانشان صحبت شده و روایتها پر از جزییات بکر و جعل نشده است.
عنوان «دشواری مبارک» برای کتاب، نقطه قوتی است که نمیتوان از آن به راحتی عبور کرد چرا که عین مبارک بودن جانباز شدن در راه حق و مقاومت است. به راستی خواندن این روایتها بسیار دشوار است، چراکه نویسنده به خوبی و بسیار زنده و با جزییات ماجراها را بدون جانبداری خاصی به تصویر میکشد.
سعی در امانتداری روایتها، جمعآوری اطلاعات برای بیان هر روایتها به شیوههای مختلف، روانی نگارش در بیان روایتهایی سخت، انتخاب روایها از بین شاهدان هر انفجار بخشی از ویژگیهایی است که باعث میشود این کتاب خواندنی باشد.
اما مهمترین نکتهای که لزوم خواندن این کتاب را بیش از پیش عیان میکند مستندنگاری از یک فاجعه انسانی در قرن اخیر است که سخنان یکی از عوامل موساد مهر تاییدی در صحت سنجی آن بوده است؛ آن وقت که تنها پس از گذشت چند ماه از وقوع این فاجعه، یکی از عوامل موساد در مصاحبه با شبکهای امریکایی جزئیات بیشتری از کم و کیف این خرابکاری فاش کرد. شرکتی صوری وابسته به موساد با فریب شرکت تایوانی توانسته بود پیجرهای حاوی مواد منفجره را به آنها بفروشد و آنها را راضی کند که آرم خودشان را روی پیجرها بزنند.
کلی تبلیغات دروغ هم برای این پیجرهای جدید که سنگینتر و بد دستتر از انواع قبلیشان بودند، در فضای مجازی پخش شد. شدت انفجار پیجرها بارها روی ماکت انسان آزمایش شده و طوری تنظیم شده بود که به چشم و دست آسیب برسانند ولی شخص را نکشند.
عامل موساد با افتخار توضیح میداد که میخواستیم این طوری آنها تا آخر عمرشان شکنجه شوند و حزبالله هم متحمل هزینههای سنگین درمانشان شود؛ علاوه بر آن هر کدام از آنها که در خیابان راه بروند، برای بقیه درس عبرتی میشود که با ما در نیفتند.
گرچه «زهی خیال باطل»، عبارت دقیقی است که میتوان به خیال خام موساد داد که گمان میکردند این میتوان ترس یه جان حزب الله لبنان و اهالی مقاومت بیاندازند و نقشه شان گرچه خون آلود و پرخسارت بود اما نقش برآب شد.
گزارش از سمیه دهقانزاده
بیشتر بخوانید:
نظر شما