تربیت هنری را چگونه پدیدهای میدانید؟ تربیت چیست و مربی کیست؟
بعضیها برای فرار از کارهای سخت به سراغ آموزش میآیند. درحالیکه آموزش و تربیت، آدم خودش را میخواهد. مربی ایثارگر است و پاسوز متربیهایش میشود. پس مربیبودن صفتی اخلاقی است و از هر کسی برنمیآید. آدمهای قدرتطلب سراغ مربیگری و تربیتکردن نمیروند. حتی، تربیتکردن از نظر مالی هم صرفه ندارد، بلکه بر اساس نیاز شکل میگیرد. درک نیاز و حساسیت و دغدغه، بسیار مهم است؛ اما چالشها پس از مرحله شناخت آغاز میشوند؛ زیرا ما هیچ راهکار و مکتب تربیتی در حوزه هنر و رسانه نداریم. در حوزههای علمیه شش مکتب تربیتی وجود دارد و افراد بر همان اساس تربیت میشوند که خروجیهای مختلفی هم دارند. نبود راهکار و مکتب تربیتی، سرعتگیر است و ما را از اقدام و عمل بازمیدارد. با این حال، جنبه مثبتی هم دارد و ما را به تأمل و تفکر برای طراحی راهکار وادار میکند. به عبارتی، بهظاهر ما را متوقف میکند؛ اما در حقیقت ما را عمیقتر میکند. رفتن در این مسیر و حل چالشها البته سختیهایی هم دارد که رسیدن به ثمردهی و نتیجهبخشی را تا حدی با مشکل مواجه میکند. در واقع، این آزمون و خطاها بهطور طبیعی مشکلاتی را هم به وجود میآورد.
یعنی همیشه نمیشود توقع نتیجه و بازخورد فوری داشت؟
بله. به نظرم افرادی که در این مقام میایستند، حالِ یک کشاورز را دارند. کشاورزی که باید زمین را شناسایی کند، شخم بزند و آن را حاصلخیز کند؛ اما در نهایت هم باید منتظر باشد تا نتیجه و محصول تلاشش را ببیند و این مسئله به مسئله توحیدی گره میخورد. این احوال کشاورزی و پرورشدادن، احوال سازمان و ادارههای ما نیست. اگر حوزه علمیه هم در همین فضای حاکمیتی شکل میگرفت، هیچوقت به نتیجه نمیرسید و در بستر رشد قرار نمیگرفت. در حوزه هنری هم همانقدر که از اسمش مشخص است، ما باید به الگوی حوزه علمیه رجوع کنیم. باید افرادی بیایند و پای مکتب اساتید بنشینند. اگر بخواهیم یک نهاد تربیتی ساختهشده مثال بزنیم میتوانیم از حوزه علمیه نام ببریم. البته این موضوع ربطی به حاکمیت و دولتها هم ندارد؛ بلکه در عراق و افغانستان و پاکستان و سوریه و لبنان هم همینطور است و مقولهای کاملاً تمدنی است. همیشه کسانی که تربیت را در حلقههای کوچک پیش میبرند، از کسانی که مؤسسه میزنند، موفقترند. البته نمیخواهم بگویم این مسیر پُرفرازونشیب به بنبست رسیده است، بلکه به نظرم آینده روشن است. فضای تربیتی بسیار پیچیده شده و به ابتذال کشیدهشدن آن بسیار نگرانکننده است. در گذشته، افرادی با اخلاق و معرفت بسیار قوی در حوزه تربیتی وجود داشتند.
منظورتان این است که دچار انحطاط شدهایم یا اصلاً نباید توقع داشته باشیم افراد زیادی با این خصلتها در حوزه تربیتی وجود داشته باشند؟
مقوله تربیت مقولهای کیفی است و کمّیکردن آن بسیار اشتباه است. نباید به مقوله تربیت نگاه آموزشگاهی داشته باشیم. البته که در این چهل سال انقلاب اسلامی، در حوزه تربیت پیشرفت بسیار زیادی کردهایم؛ اما نمیتوان گفت که هنوز مانند اوایل انقلاب هستیم و حتماً میتوانیم در همین انقلاب اسلامی هم الگوهای تربیتی بسیار نابی را پیدا کنیم. هرچند نمونههای بسیار خوب تربیتی هم در حوزه هنری یافت میشوند، نمیتوانیم حوزه هنری را مولد انسان ببینیم؛ آنهم بهعنوان مکانی که شکل و راهبرد مستقر و پیوستهای در فضای تربیتی دارد. در حوزه هنری و صرفاً در فضای ادبیات پایداری، افراد درخوری مانند آقای سرهنگی بودند. فضای تربیتی حوزه هنری، قائم به فرد است و اگر فرد نباشد همهچیز تمام میشود. مثلاً شهید آوینی خودشان در قله بودند و الگوهای ذهنی را ارائه دادند و افرادی هم در کنار خودشان تربیت کردند و دیگر تکرار نشدند. اما فضا در حوزه علمیه اینطور نیست؛ مگر با فوت یک استاد، حوزه علمیه تمام میشود؟ به نظرم یکی از مسائلی که نیاز را به وجود میآورد، این است که وجود دشمن را احساس کنیم. مثلاً شهید طهرانیمقدم موتور مواجهشان با دشمن روشن بود و از آنجا بود که میگفتند حالا که سلاح به ما نمیدهند، خودمان دستبهکار میشویم. ما در قالب فرهنگ و هنر تا به این نقطه نرسیم، پای کار مقوله تربیت نمیایستیم.
پس به نظر شما حاکمشدن فضای آرمانی، عنصری مؤثر در فضای تربیت هنرمند است؟ چطور میشود به این فضای تربیتی دست یافت؟
تعداد درخور توجهی از رزمندههای ما در دوران دفاع مقدس بیسواد یا کمسواد بودند؛ اما معرفت داشتند و حتی خودشان هم نمیدانستند این معرفت از کجاست. آنان در فضایی قرار گرفته بودند که همان فضا ناخودآگاه تربیتشان میکرد. ما امثال شهید علمالهدی بسیار کم داشتیم که تفسیر قرآن بداند و تدریس کند؛ بیشتر افراد همین داشمَشتیها و لوطیها بودند. معرفتشان از کجا آمده بود؟ قرارگرفتن در فضای معرفتی. به نظرم این رمز و راز ماجرای تربیت است. باید بفهمیم مؤلفههای فضاسازی چه هستند و وقتی فهمیدیم زیاد میدانداری نکنیم و احساس فاعلیت در فضا نداشته باشیم؛ چیزی شبیه هیئتهای امام حسین (ع). باید در فضا خدمت کنیم. باید بدانیم که در عالم تربیت و معرفت، فاعل و مربی خداست. ما فقط باید مؤلفههای فضاساز را بیابیم. برای مثال، یکی از مؤلفهها، معماری یا فضای فیزیکی است. در معماری و چیدمان غلط هیئت، هر چقدر هم سینه بزنیم، فایده ندارد. یکبار پیرمردی به دفتر من آمد و به من گفت چرا میز کارت پشت به قبله است؟ آن را رو به قبله کن یا حداقل پشت به قبله ننشین. این تذکر خودش یکی از همین مؤلفههای فضاسازی است. نیاز نیست خیلی هم دنبال مخاطب بگردیم، بلکه فضا خودش مخاطب را جذب میکند.
بخش دوم که به نظرم مهمترین بخش است، تکریم است. از دل تکریم، تربیت شروع میشود. در قرآن هم به این موضوع اشاره شده است که: وَ لَقَدْ کرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ… اول «کرَّمْنَا» تکریم کن سپس «حَمَلْنَا»، آنها را بردار و ببر و جریان راه بینداز.
حضرت آقا در دیدار با دانشآموزان اینطور گفتند که شما بالغ، عاقل و خردمند و اهل تحلیل هستید و همه اینها محصول جمهوری اسلامی است. اول دانشآموز را تکریم کردند و سپس گفتند که اینها محصول جمهوری اسلامی است. همین میشود که خیلی از بچهها از اصل ولایت فقیه اطلاعی ندارند؛ اما میگویند حاضرم جانم را هم برای آقا فدا کنم. اول باید مخاطب را رشید بدانیم، بعد میتوانیم او را حرکت دهیم. باید به مخاطب شخصیت بدهیم.
همه اینهایی که بیان کردید برای لایه مربیان و استادان است. اگر بخواهیم این موضوع را در لایه بالاتری مثل مدیریت یک مرکز آموزشی ببینیم، چه کاری باید انجام دهیم؟
تنها کاری که یک مدیر باید انجام دهد، کشف همین افراد تربیتی است و باید بیشترین میدان را به مربی بدهد. ما اینجا هم منظومهای از مدارس داریم. روی واژه «مدارس» و «منظومه» تأکید دارم؛ زیرا به این واژهها بسیار فکر کردم و در نهایت بین مکتب و دانشگاه و کارگاه و… به همین کلمه «مدرسه» رسیدم. ما در حال تدوین منظومهای از مدارس هستیم که کارکرد تخصصی خود را دارند و به همدیگر خدمات متقابل هم میدهند.
چرا؟
اعتقاد ما این است که تربیت حاصل نمیشود، مگر از مسیر آموزش و تقلید. باید فضا از همان مسیر آموزشی پیش برود. استاد و هنرجو و سرفصل مشخص و ارائه درس در مسیر مشخص باعث میشود تا افراد خودشان را در فضای آموزشی ببینند. فرایند آموزشی بخشی از فضای تربیتی است.
با واژه مدرسه، ذهن اینطور برداشت میکند که داریم از سطح ابتدایی حرف میزنیم. در فضایی که سطح آموزشی فراتر از اینها باشد و هنرجوها با استاد در یک سطح باشند، باز هم شما نام آن فضا را «مدرسه» میگذارید؟
اینکه گاهی متربی خودش در سطح حرفهای است را نفی نمیکنم. اما ما فقط بهدنبال کار تربیتی نیستیم، بلکه بهدنبال ساختن نهاد تربیتی هستیم. باید برای یکبار هم که شده نهاد تربیتی ساخته شود. اگر مدرسه بهعنوان پایه این نهاد تربیتی وجود نداشته باشد، جریان تربیتی زایش نمیکند و تمام میشود. نهاد لازم است. ما در مسیر تربیت گاه دچار مسئله مُرید و مرادی شدهایم که آسیبهای فراوانی در فضای تربیتی ایجاد کرده است و در نتیجه بهکل منکر آن شدهایم.
فردمحور بودن در فضای هنری، تا حدی طبیعی نیست؟
وقتی نهاد ساخته بشود، دیگر نگرانی نداری؛ مثل کرسیهای درس خارج حوزه. جایگاه هر کسی مشخص است و ظرفیتها معلوم. نه از آن اجتناب مطلق میکنیم و نه همهچیز را ذیل آن تعریف میکنیم. این یعنی تکریم و آزادی در انتخاب مسیر رشد.
انتهای پیام/
نظر شما