۱۴۰۱.۱۲.۰۹

امید شیخ‌باقری (از استادان پروژه باغ رمان ایرانی)- خدابیامرز می‌گفت: «یک وقت‌هایی یک جمله من رو حرکت می‌داد به سمت نوشتن یک رمان... یک جمله»! پُک محکمی به سیگار بین انگشت‌هایش می‌زد و می‌گفت: «یک‌وقت چشم باز کردم دیدم دارم همسایه‌ها رو می‌نویسم.» خدا رحمت کند احمد محمود را. اگر تا امروز عمرش به دنیا بود، چه‌قدر می‌خواست حرص بخورد از امثال من و مایی که انگار حرف توی گوش‌مان نمی‌رود که به قول خودش: «باباجان! داستان تعریف قصه نیست! تعریف قصه است، توام با حرکت!» نمی‌دانید... از روزی که زمزمه احداث «باغ رمان ایرانی» را شنیده‌ام دل توی دلم نیست که نکند این باغ هم یک باغی بشود مثل باغ‌های متروکی که این سال‌ها، روزی در حوالی برکه کوچک داستان و روایتِ این روزگارمان ساخته‌ شده‌اند و با اولین باد و باران پاییزی به حال خودشان رها شده‌اند. دلم می‌خواهد باغ رمان ایرانی باغی بشود که درختانش با جوی جاری فرهنگ و ادبِ درخشان فارسی‌زبانان سیراب شوند و سال به سال پر سایه‌تر و پر میوه‌تر شوند. بگذریم... . خیلی‌ها می‌گویند رمان نوشتن و رمان خواندن عین زندگی‌ست. من خیلی با این نظر موافق نیستم. به نظرم زیادی سانتی‌مانتال است. با دُز متعارف‌تری از سانتی‌مانتالیزم، به نظرم رمان نوشتن می‌تواند شبیه ماراتن باشد. شاید بگویید ماراتن است دیگر... قوای جسمانی می‌خواهد و روحیه خاصی برای پیگیری و ناامید نشدن و غیره: اما در واقع قوای جسمانی و پیگیری «هم» می‌خواهد. یک کارشناس ورزشی بیاوریم، به همین راه رفتن ساده خودمان در کوچه و خیابان هزار و یک ایراد اصولی می‌گیرد؛ شرکت در ماراتن و قهرمانی میان آن سیل خروشان جمعیت که جای خود دارد. باید علاقه داشت، باید آموزش دید، باید تمرین کرد و تمرین کرد و تمرین. تازه روز مسابقه باید دید خدا چه می‌خواهد. به هزار برابر عدد رمان‌های به انجام رسیده و منتشر شده، در سطل آشغال‌ها، در کشوی میزهای تحریر و در حافظه خاک گرفته کامپیوترها، رمان‌های ناتمام و رها شده‌ای وجود دارند که نویسندگانی کار بلد داشته‌اند: اما ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم داده‌اند تا داستان به انجام نرسد. این است که می‌گویم باید دید خدا چه می‌خواهد.   علاقه را همه دارند؛ به خصوص در جغرافیایی مانند جغرافیای ما که همه، هم در مورد همه چیز هم نظر دارند و هم میل به بیان نظرات کارشناسی‌شان. مثال از خود و بازگویی سرگذشتِ پر پیچ و خم و پر سوز و گذار هم که همه جا نُقل مجالس است. داستان و رمان هم همین‌ها را می‌خواهد دیگر! نه؟! اگر نویسنده باشید، حتماً در هم‌صحبتی با غریبه و آشنایی با سینه‌ای پر درد و غم، کم نشنیده‌اید که: «ول کن اون قصه‌های خودت رو. بیا زندگی من رو بنویس!»  ایده بدی هم نیست. آدم دوره بیفتد و به این «بیا زندگی من رو بنویس»‌ها لبیک بگوید. کاری هم ندارد، اما قبل از آن به سه سؤال ساده باید با صراحت جواب داد: «چرا باید بنویسم؟» «برای چه کسی باید بنویسم؟» «چه‌طور باید بنویسم؟» شاید فکر کنید که پیدا کردن جواب و راه حل برای این سؤال آخر از همه سخت‌تر است. اما من فکر می‌کنم اتفاقاً برای تنها سؤالی که جواب حاضر و آماده وجود دارد همین سوال آخرِ «چه‌طور باید بنویسم» است. تا دل‌مان بخواهد کتاب و کلاس و استاد وجود دارد برای راهنمایی ما. این سؤال «چرا باید بنویسم؟» هم یک سؤال کاملاً شخصی است با جوابی که نیاز به توضیح به دیگران ندارد. مثل این‌که از کسی بپرسید «چرا می‌خوای ازدواج کنی؟» یا «چرا نمی‌خوای بچه‌دار بشی؟» مسئله اصلی و سخت‌ترین کار، پاسخ دادن به این سؤال است که «برای چه کسی باید بنویسم؟» زمانه‌ سختی شده‌است. دیگر نمی‌شود از روی ظاهر، جنسیت، عقیده، طرفداری جناح سیاسی یا هر متر و معیار دیگری حدس زد که فلان آدم‌ها با فلان عقیده و فلان گرایش حتماً مخاطب داستانم می‌شوند. شاید بگویید «باید نوشت و فقط نوشت. داستان خوب مخاطبش را با خودش می‌آورد» به نظرم تاریخ مصرف این حرف گذشته است. شاید یکی از دلایل وجود این همه کتابی که روی دست ناشر و نویسنده‌های با علم و فضیلت‌شان باد کرده است همین در اولویت قرار ندادن مخاطب باشد. در دنیای امروز، مخاطب مهم است؛ بدجوری هم مهم است. البته واضح است دیگر؟! حرفم درباره جدی گرفتن مخاطب، راجع به کتاب‌های تجاری و به اصطلاح تِرند شده امروز نیست؛ راجع به حوزه جدّی داستان‌نویسی و خلق شخصیت‌هایی تأثیرگذار در تاریخ ادبیات است. خلاصه! وقتی جواب‌های قانع‌کننده‌ای برای «چرا و برای چه کسی و چه‌طور» پیدا شد، تازه روز مسابقه است. کسی شانس رسیدن به خط پایان را خواهد داشت که ضمن علاقه‌مندی مستمر، آموزش دیده و تمرین کرده و تمرین. همه این‌ها را گفتم تا بگویم به نظرم می‌رسد که باغ رمان ایرانی در سایه مرکز آفرینش‌های ادبی ظرفیت بالایی برای جذب استعدادها و معرفی داستان‌نویسان تراز اول با آثاری درخشان و ماندگار در آیند‌ه‌ای نزدیک خواهد داشت. استفاده از این ظرفیت دیگر به عهده هر کسی‌ست که در آستانه این باغ دقّ‌الباب کند.   «باغ رمان ایرانی»‌ پروژه‌ای ملّی است که توسط مرکز آفرینش‌های ادبی حوزه هنری اجرا می‌شود. در این پروژه فرصتی فراهم شده تا 44 داستان‌نویس مستعدی که کمتر فرصت بروز استعداد به آن‌ها داده شده، زیر نظر 20 استاد داستان‌نویسی به خلق آثار ارزشمند بپردازند. علاقه‌مندان برای شرکت در این دوره، می‌توانند «طرح رمان» خود را با موضوعات آداب و رسوم محلی، تاریخ و اعتقادات ملّی، هویت و خانوادة ایرانی به همراه «سوابق ادبی» تا 20 اسفند 1401 به نشانی bagheroman44@gmail.com بفرستند. برای کسب اطلاعات بیشتر با شماره 02191088477 تماس بگیرید. 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha