فاطمه قربانی-خبرنگار: به گزارش روابط عمومی حوزه هنری، سلسله برنامههای «مسئلهشناسی ادبیات داستانی» که به همت دفتر ادبیات داستانی حوزه هنر شکل گرفته و میکوشد به پرسشهای بنیادین و گاه فراموششدهی ادبیات معاصر ایران بازگردد. اینبار موضوع گفتوگو، نسبت ادبیات داستانی با جنگ و چرایی دوری نویسندگان از آن بود؛ مسئلهای که به گفته برگزارکنندگان، سالهاست به شکل یک خلأ در ادبیات امروز باقی مانده است. در این نشست، علیاصغر عزتیپاک، محمدرضا وحیدزاده و محمد قائمخانی حضور داشتند و هادی عبدالوهاب نیز بهعنوان دبیر جلسه مقدمهای بر روند شکلگیری و هدف نشست ارائه داد.
عبدالوهاب در آغاز جلسه ضمن خوشآمدگویی به حاضران، توضیح داد که این نشستها برای ورود جدیتر به «مسئلههای حلنشدهی ادبیات داستانی» طراحی شدهاند؛ مسائلی که به گفته او با «راهحلهای معمول و تکراری» قابل رفع نیستند. او یادآور شد که دفتر ادبیات داستانی حوزه هنری بیش از یک سال پیش تصمیم گرفته بود چنین میزهایی را بهصورت منظم برگزار کند، اما بهدلیل چالشهای گوناگون، اجرای آن تا امروز به تأخیر افتاده بود.
در ادامه، عبدالوهاب از ایدهی اصلی نشست سخن گفت؛ پرسشی که به گفته او نخستین بار در گفتوگویی دروندفتری مطرح شد: چرا ادبیات داستانی ما در برابر تجربهای به عظمت جنگ، سکوت کرده یا از آن فاصله گرفته است؟ او افزود: «انگار در مقایسه با نمونههای جهانی مثل بینوایانِ هوگو یا جنگ و صلح تولستوی، ادبیات ما نتوانسته روایتی خلق کند که ماندگار و قابلهمدلی باشد. آثار ما به جای آنکه بازتاب تجربه انسانی از جنگ باشند، به مرور به محدودهای خاص با برچسب دفاع مقدس تقلیل یافتند.» به باور او، همین محدود شدن باعث شد ادبیات جنگ از زمانه خود جدا شود و دیگر نتواند با انسان امروز ایرانی ارتباط برقرار کند.
عبدالوهاب با تأکید بر ضرورت شکستن سکوت و بازگشت به گفتوگو افزود که فضای ادبیات امروز گرفتار نوعی «جبههگرایی» و تقسیمبندیهای فکری است؛ بهگونهای که سخن گفتن از ضعفها و کاستیها گاه ممنوع یا پرهزینه تلقی میشود. او گفت: «وقتی حتی منتقدان یک جریان حاضر نیستند درباره گذشته خودشان حرف بزنند، طبیعی است که ادبیات جنگ هم از حیات طبیعیاش میافتد.»
پس از طرح این مباحث، نوبت به علیاصغر عزتیپاک رسید تا از منظر خود به مسئله بپردازد. او سخنانش را با عنوانی همنام با نشست آغاز کرد و گفت که قصد دارد نگاهی واقعگرایانه به این موضوع داشته باشد. عزتیپاک با صراحت از ناکامی نهادهای فرهنگی در پشتیبانی از گفتوگوی آزاد درباره جنگ سخن گفت و تأکید کرد: «اگر حوزه هنری تریبونی آزاد برای همه جریانهای فکری فراهم کند، شاید بشود فهمید چرا جنگ هشتساله ایران هنوز در ادبیات داستانی ما ناگفته مانده است.» او با اشاره به نمونههایی از رمانهای دهههای شصت و هفتاد افزود که آن کوششها نیز در دهههای بعد افول کرد و حتی برخی آثار مهم، مانند رمان «ایرانشهر»، که یک نهاد حاکمیتی آن را منتشر میکرد ولی ناگهان بخش دیگری از حاکمیت و نهادهای فرهنگی جلوی انتشار جلدهای باقیمانده را گرفتند.
در بخش تحلیلی سخنانش، عزتیپاک جنگ را پدیدهای دانست که اگر روایت نشود، در حافظه تاریخی یک ملت شکستخورده تلقی میشود. او گفت: «پیروزی در جنگ نه در میدان نبرد، بلکه در روایت رقم میخورد. ملتی که روایت ندارد، حتی اگر پیروز شود، در تاریخ شکست میخورد.» او تأکید کرد که وظیفه نویسنده، ثبت تجربه جمعی و ساختن حافظه ملی است، زیرا ملتها نه از خاک و حکومت، بلکه از خاطرههای مشترک زاده میشوند. به باور او، داستانها و روایتها همان چیزیاند که دستاوردهای جنگ را به سرمایه ملی بدل میکنند.
عزتیپاک در ادامه سخنانش، تفاوت جنگ امروز و دیروز را نیز مورد توجه قرار داد و گفت که نبردهای معاصر بیش از آنکه در میدانهای نظامی رخ دهند، در ذهن و معنا جریان دارند و از این منظر، وظیفه نویسنده را بازتعریف معنای دشمن و دفاع از آگاهی جمعی دانست. به گفته او، واکنش مردم ایران در «جنگ دوازدهروزه» اخیر نشان داد که هنوز پیوندهای معنوی و حماسی در ناخودآگاه جمعی ما زندهاند: «در آن روزها دیدیم که چگونه نامهایی مثل آرش و مفاهیم حماسی شاهنامه دوباره در زبان مردم جاری شد. این یعنی روایتهای کهن هنوز کار میکنند.»
او در جمعبندی سخنان خود پیشنهاد کرد که نویسندگان امروز برای فراروی از کلیشههای «ادبیات دفاع مقدس» باید زبان و فرم تازهای بیابند؛ زبانی که از تبلیغ فاصله بگیرد و در عین حال از انفعال روشنفکرانه نیز بیرون بماند. به باور او، تنها در این صورت است که ادبیات جنگ میتواند دوباره به زندگی بازگردد و با انسان امروز گفتوگو کند.
در نقطه مقابل، محمدرضا وحیدزاده با نگاهی کمتر قضاوتی نسبت به نقش فرمهای گوناگون ادبی، یادآور شد که انتظار محصور ساختن روایت جنگ در قالب صرف رمان ممکن است نادرست باشد. او طیفی از دستاوردهای ادبی جنگ را از شعرهای ماندگار تا تاریخ شفاهیها و رمانهای پراکنده بهعنوان بخشی از میراث ادبی کشور یادآور شد و هشدار داد که نادیده گرفتن سهم شعر، خاطرهنگاری و تاریخ شفاهی، تصویری ناقص ارائه میدهد. وحیدزاده به لزوم تفکیک دقیق میان تاریخ مستند و خیالپردازی ادبی و نیز به محدودیتهای فرمی رمان در بازنمایی برخی تجربههای جنگ اشاره کرد.
گفتوگوها ابعادی فراتر از اختلاف نظر دو سخنران اصلی یافت. بخش قابل توجهی از شرکتکنندگان بر ضرورت ترسیم نقشه تاریخی ادبیات جنگ از شکلگیری نخستین سرودها و شعرها تا تولیدات داستانی و تاریخ شفاهی تأکید کردند؛ خواستهای که بهنظر میرسد زمینه جلسات آینده خواهد بود. برخی حضار خواهان جداسازی دقیقتر گونهها (تاریخ شفاهی، خاطرهنگاری، رمان و شعر) و بررسی هر یک در پهنه تاریخی خود شدند؛ دیگران پیشنهاد کردند تمرکز بر فرمهای نوین روایتگری و توجه به جنگهای نوین ذهنی و آنلاین را در دستور کار قرار دهند.
خلاصه اینکه جلسه بیش از آنکه به پاسخ نهایی برسد، افقی از پرسشها و جهتگیریها پیش چشم گذاشت. از یک سو نگران پیامد تکصدایی و سانسور و از سوی دیگر مدافع تنوع فرمها و اهمیت شعر و تاریخ شفاهی. نشست با ابراز امیدواری برگزارکنندگان برای تداوم این سلسلهگفتوگوها پایان یافت؛ گفتوگوهایی که به تعبیر عبدالوهاب، قرار است «طلسم سکوت» را در حوزههایی بشکنند که سالهاست میان نهاد قدرت و جریان روشنفکری در رفتوبرگشت ماندهاند. فضای جلسه صمیمی و در عین حال جدی بود؛ ترکیبی از دغدغهمندی فرهنگی و نوعی حس مسئولیت نسبت به حافظه جمعی. بهنظر میرسد دفتر ادبیات داستانی حوزه هنری با این برنامهها میکوشد دوباره مسیر گفتوگو را میان نویسندگان و متولیان فرهنگ باز کند؛ گفتوگویی که اگر تداوم یابد، شاید بتواند معنای تازهای از «ادبیات جنگ» در زمانهی ما بیافریند.
نظر شما