چطور با بتول خورشاهی آشنا شدید و چه عاملی باعث شد تا تصمیم بگیرید وقایع زندگی وی را بنویسید؟
به واسطه همکاری با بنیاد شهید و امور ایثارگران حدود ۳ هزار مصاحبه در سالهای ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۹ با خانواده شهدا و جانبازان ۷۰ درصدی داشتم. نگارش این خاطرات در آغاز امر به پیشنهاد پژوهشگر بنیاد شهید و امور ایثارگران مطرح شد. بین سالهای ۱۳۸۸ تا ۱۳۸۹ به منزل بتول خورشاهی رفتم و وقتی با خورشاهی مصاحبه کردم و وقایع زندگی وی را شنیدم فکر کردم خوب است که همه مردم زندگی و خاطرات بتول خورشاهی را بخوانند.
وی خواهر شهید مرتضی خورشاهی است و من توانستم با دوربین فیلمبرداری از ساعت ۵ تا ۱۱ شب خاطرات این بانوی امدادگر و مبارز را ثبت کنم.
هدف از نگارش این کتاب چه بود؟
من با نوشتن این کتاب میخواهم به مخاطبان خود بگویم که ما شیرزنانی داریم که توانستند قهرمانانه از بحران دوران طاغوت و جنگ بگذرند.
در دورهای که برخی افراد نسبت به حجاب بیتوجه هستند میخواهم با کتاب «راهی برای رفتن» به مخاطب خود بگویم که بانویی در دوره طاغوت با حجاب فاطمی از بورسیه تحصیل در آمریکا صرف نظر کرده تا قهرمانانه در مقابل دشمنان کشورش بجنگد.
چه چیزی زندگی بتول خورشاهی را از دیگر امدادگران یا خواهران شهید متمایز میکرد؟
زندگی این بانوی مبارز نسبت به دیگر خواهران شهیدی که با آنها مصاحبه کرده بودم فرازونشیب بسیار زیادی داشت، او دختر امام جماعت مسجد جامع نیشابور بود و از ۱۲ سالگی فعالیت انقلابی و مبارزاتش با طاغوت را آغاز کرده بود. او عاشق پرستاری بوده ولی به دلیل پوشش نامناسب این شغل در دوره پیش از انقلاب با مخالفت برادر شهیدش مرتضی خورشاهی مواجه میشود و همین مواجهه و تغییر شرایط یکی از نکاتی است که به نظرم خواندنش برای مخاطب جذاب باشد.
ورود بتول خورشاهی به حوزه امداد و پرستاری با وجود مخالفتها و جو نامطلوب در دوره طاغوت چطور شکل میگیرد؟
با وقوع مسئلهای خانوادگی بین بتول و مرتضی خورشاهی، این بانوی مبارز به امام رضا (ع) پناه میبرد و در ادامه زمینهای ایجاد میشود که باعث میشود تا بتول خورشاهی باحجاب کامل، دوره پرستاری و بهیاری را در بیمارستان عطار نیشابور (بیمارستان ۲۲ بهمن) بگذراند. او در این شغل رتبه اول را کسب میکند و بورسیه تحصیلی آمریکا میگیرد اما از آنجا که او پدر روحانیاش را در مبارزه با شاه و بر اثر شکنجهها از ۱۲ سالگی از دست داده بوده، این بورسیه را نمیپذیرد.
مهمترین ویژگی بتول خورشاهی چه بود؟
او از مبارزان پروپاقرص با طاغوت بوده و فعالیتهایش به قدری اثرگذار بوده که باعث اعتصاب بیمارستان عطار نیشابور میشود.آگاهیبخشی پرسنل بیمارستان نسبت به فعالیتهای انقلاب تنها یکی از تاثیرات مبارزات بتول خورشاهی بوده است.
او در راه مبارزات خود با طاغوت فرزند سه ماههاش را از دست میدهد و با شروع جنگ و شهید شدن مرتضی خورشاهی عهد میبندد که سلاح برادر بر زمین نماند بنابراین به عنوان امدادگر هم وارد جبهه میشود.
بتول خورشاهی در صف اول برائت از مشرکین بوده و از آنجا که تسلط خوبی به زبان انگلیسی و عربی داشته اعلامیههای متعددی به زبانهای اردو، انگلیسی و عربی آماده میکرده است و همچنین اولین بانویی است که از دست آل سعود فرار کرده است.
جالبترین خاطرهای که از وی در کتاب «راهی برای رفتن» آمده از نگاه شما به عنوان نویسنده و بعد از نگاه مخاطب بر اساس بازخوردهایی که پس مطالعه کتاب داشتند، چه بود؟
کتاب «راهی برای رفتن» نقطه عطف زیادی دارد اولین مورد پرستار شدن وی با حجاب کامل است. همچنین مواجههاش با تابوت برادر شهیدش در سردخانه بیمارستان، حضورش به عنوان اولین امدادگر عملیات خیبر در خط مقدم جبهه، ماجرای شیمیایی شدنش در جزیره مجنون به عنوان اولین بانوی شیمیایی ۴۰ درصد در نیشابور و زندانی شدنش به دست آل سعود در سال ۱۳۶۶ و لحظاتی چون پریدن از دیوار سه متری برای فرار از زندان آل سعود جالبترین خاطرات این کتاب هستند.
خانم خورشاهی ماجرای فرار خود از دست آل سعود را چگونه بازگو کرد؟
او در زمانی زندانی شدن بر اثر ضربه باتوم نیروهای آل سعود بینایی یک چشم خود را از دست میدهد، او مجبور به راه رفتن روی اسید شده و پس از چندین روز شکنجه با خود عهد میبندد که به همان امام رضا (ع) که پیشتر به او پناه برده، از چنگال آل سعود فرار کند.
«راهی برای رفتن» چقدر مستند است؟
خط به خط این کتاب برگرفته از واقعیت و اتفاقاتی است که برای بتول خورشاهی رخ داده است. در زمان صحبت برای آغاز مصاحبه بتول خورشاهی شرطی برای من تعیین کرد و آن هم این بود که تخیل وارد کتاب خاطرات وی نشود. خورشاهی در همان روز گفت که زندگیاش به قدری فراز و نشیب داشته که برای خیلی از افراد قابل باور نیست بنابراین من هم در این کتاب از تخیل نویسندگی خود استفاده نکردم.
او در نقش امدادگر چه خاطراتی را تجربه کرده؟
بتول خورشاهی در عملیات خیبر به عنوان امدادگر حضور داشته است. در همان برهه پسر ۱۱ سالهای که دو پایش از زانو به پایین قطع شده بوده به بیمارستان صحرایی منتقل میشود. خورشاهی با دست کشیدن به سر و صورت پسر بچه به او میگوید که «من مادرت هستم. هرچه که میخواهی را بگو تا به خانوادهات منتقل کنم». پسر در حال شهادت است و رأفت این بانوی پرستار باعث میشود رزمنده نوجوان این جملات را به زبان بیاورد: «مامان، به آقا امام خمینی بگو من از چیزی نترسیدم» او با یاد برادر شهیدش شهادتین را در گوش رزمنده نوجوان زمزمه میکند و این یکی از خاطراتی است که بیانگر خواهرانهها و مادرانههای امدادگران خط مقدم نسبت به شهدا است.
خاطره دیگر او در جبهه در مواجهه با اسیر عراقی است که با رأفت اسلامی رسالت امدادگران که برای نجات جان انسانها به جبهه آمده بودند را نشان میدهد.
این کتاب چند بار تجدید چاپ شده؟
این کتاب تاکنون دوبار به چاپ رسیده است. «راهی برای رفتن» این افتخار را داشته که ۴ مهر سال ۱۳۹۷ توسط بتول خورشاهی به مقام معظم رهبری تقدیم شود. خورشاهی در دیدار با رهبر انقلاب از ایشان درخواست کرد تا خاطراتش را بخوانند و تاکنون هم در انتظار نظر و مطالعه مقام معظم رهبری است.
نظر شما